یه بار مجبور شدم برم یه مجلس ختمی که مسجدش صندلی نداشت
موقعی رسیدم که روضه خون داشت خودشو میکشت.
همون موقع یه نفر از کنار دیوار بلند شد و من جاشو گرفتم
و تکیه دادم یه لحظه دنیا دور سرم چرخید
و سقف مسجد اومد جلوی نظرم و صدای خنده رفت هوا!
دیوار نبود. برزنت بود تو زنونه فرود اومده بودم!
**********************************
اعترافات خنده دار
تو دوران دانشگاه با بعضی از بچه ها بد جور تیریپ مرام و معرفت داشتیم
و هی تعارف به هم تیکه پاره میکردیم.مثلاً دوستم رد میشد میگفت غلامم……
منم میگفتم خاک پاتم و این حرفا.این قضیه هی بالا گرفت و تیکه ها دیگه از حد خارج شده بود
که من دیگه به انتها رسوندمش.از پنجره کلاس داشتم محوطه رو نگاه میکردم
که رفیقم حسن بین همه دخترا و پسرا داد زد:
داش ایمان…..نوکر خر پدرتم……
منم هول شدم گفتم پدرم خودش خرته…..
چه فرق می کند وسوسه سیب یا حوا … برای کسی که آدم نیست
.
زنگ زدند؛ رفتگر محله بود. گفت: ((آقا این عکس رو دیشب توی زباله های شما پیدا کردم.)) عکس تو بود.
.
.
.
.
سیگارت را
با او
روشن
کن
تکلیفت را
با من
.
.
.
می خواهم گیاه خوار شوم از دستت….بس که مرا خر فرض کردی!!!
.
.
.
جلو کوه داد بزنی محبت بر میگرد محبت!
تو از سنگم کمتری؟؟
.
.
.
سعی کن در زندگی یکرنگ باشی ، فرش هزار رنگ را همه زیر پا می اندازند
سخنان بزرگان
*******************************
چقدر عـــــاقلند آنهـــــــایی که در عشــــــــــــق احمقند...
ویکتــــــــــــور هوگـــــو
سخنان بزرگان
*******************************
هیچ چیز در زندگی شیرین تر از این نیست که کسی انسان را دوست بدارد. من در زندگانی خود هر وقت فهمیده ام که مورد محبت کسی هستم, مثل این بوده است که دست خداوند را بر شانه خویش احساس کرده ام . چارلز مورگان