مردی فقیر چشمش به مغازه خوراک پزی افتاد تکه نانی را بالای بخاری که از سر
دیگ بلند می شد، می گرفت و می خورد. هنگام رفتن صاحب مغازه گفت: تو از
بخار دیگ من استفاده کرده ای، باید پولش را بدهی. مردم جمع شدند و مرد از
همه جا درمانده بهلول را دید و او را به قضاوت دعوت کرد. بهلول به آشپز
گفت: این مرد از غذای تو خورده است؟ آشپز گفت: نه ولی از بوی آن استفاده
کرده است. بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به زمین انداخت و گفت: ای
آشپز صدای پول را تحویل بگیر.
آشپز با تعجب گفت: این چه قسم پول دادن است؟
بهلول گفت: مطابق عدالت است. کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند.
شنبه 23 مهر 1390 ساعت 13:51