
روزی یکی از خانه های دهکده آتش گرفته بود. زن جوانی همراه شوهر و دو
فرزندش در آتش گرفتار شده بودند. شیوانا و بقیه اهالی برای کمک و خاموش
کردن آتش به سوی خانه شتافتند. وقتی به کلبه در حال سوختن رسیدند و جمعیت
برای خاموش کردن آتش به جستجوی آب و خاک برخاستند شیوانا متوجه جوانی شد
که بی تفاوت مقابل کلبه نشسته است و با لبخند به شعله های آتش نگاه می
کند. شیوانا با تعجب به سمت جوان رفت و از او پرسید:" چرا بیکار نشسته ای
و به کمک ساکنین کلبه نرفته ای!؟"
جوان لبخندی زد و گفت:" من اولین
خواستگار این زنی هستم که در آتش گیر افتاده است. او و خانواده اش مرا به خاطر اینکه فقیر بودم نپذیرفتند و
عشق
پاک و صادقم را قبول نکردند. در تمام این سالها آرزو می کردم که کائنات
تقاص آتش دلم را از این خانواده و از این زن بگیرد. و اکنون آن زمان فرا
رسیده است."

شیوانا پوزخندی زد و گفت:"
عشق تو
عشق پاک و صادق نبوده است.
عشق پاک همیشه پاک می ماند! حتی اگر معشوق چهره عاشق را به لجن بمالد و هزاران بی مهری در حق او روا سازد.
عشق واقعی یعنی همین ت***
که شاگردان مدرسه من برای خاموش کردن آتش منزل یک غریبه به خرج می دهند.
آنها ساکنین منزل را نمی شناسند اما با وجود این در اثبات و پایمردی
عشق نسبت به تو فرسنگها جلوترند. برخیز و یا به آنها کمک کن و یا دست از این ادعای
عشق دروغین ات بردار و از این منطقه دور شو!"
اشک
بر چشمان جوان سرازیر شد. از جا برخاست. لباس های خود را خیس کرد و
شجاعانه خود را به داخل کلبه سوزان انداخت. بدنبال او بقیه شاگردان شیوانا
نیز جرات یافتند و خود را خیس کردند و به داخل آتش پریدند و ساکنین کلبه
را نجات دادند. در جریان نجات بخشی از بازوی دست راست جوان سوخت و آسیب
دید. اما هیچکس از بین نرفت.
روز بعد جوان به درب مدرسه شیوانا آمد
و از شیوانا خواست تا او را به شاگردی بپذیرد و به او بصیرت و معرفت درس
دهد. شیوانا نگاهی به دست آسیب دیده جوان انداخت و تبسمی کرد و خطاب به
بقیه شاگردان گفت:" نام این شاگرد جدید "معنای دوم
عشق" است. حرمت او را حفظ کنید که از این به بعد برکت این مدرسه اوست.
دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 16:10