این روزها حرفی برا گفتن جز سکوت ندارم
اما اشک های زیادی برای ریختن دارم
≠≠≠≠≠≠اس ام اس عاشقانه≠≠≠≠≠≠
هیچ گاه به خاطر هیچکس از ارزش هایت دست نکش
چون اگر روزی آن فرد از تو دست بکشد
تو می مانی و یک من بی ارزش !
≠≠≠≠≠≠اس ام اس عاشقانه≠≠≠≠≠≠
دلم کار دست است
خودم بافتمش
تارش از سکوت
پودش از تنهایی
همین است که خریدار ندارد…
روزی حضرت موسی (ع)رو به بارگاه ملکوتی خداوند کرد و از درگاهش درخواست نمود:بار الها، می خواهم بدترین بنده ات را ببینم.
ندا آمد: صبح زود به در ورودی شهر برو. اولین کسی که از شهر خارج شد، او بدترین بنده ی من است.
حضرت موسی صبح روز بعد به در ورودی شهر رفت. پدری با فرزندش، اولین کسانی بودند که از شهر خارج شدند.
پس از بازگشت، رو به درگا خداوند کرد و ضمن تقدیم سپاس از اجابت خواسته اش، عرضه داشت: بار الها ، حل می خواهم بهترین بنده ات را ببینم.
ندا آمد: آخر شب به در ورودی شهر برو. آخرین نفری که وارد شهر شود، او بهترین بنده ی من است.
هنگامی که شب شد، حضرت موسی به در ورودی شهر رفت…
دید آخرین نفری که از در شهر وارد شد، همان پدر و فرزندش است! رو به درگاه خداوند، با تعجب و درماندگی عرضه داشت: خداوندا!چگونه ممکن است که بد ترین و بهترین بنده ات یک نفر باشد!؟
=====================
یک شنبه
پس از مدت ها جروبحث بالاخره پدر جان رضایت داده تا برای من کامپیوتر بخرد !
می گویم : گفتید روی دستگاه مودم هم نصب کنند؟!
می گوید : مودم دیگر چه جانوری است ؟!
می گویم : همان جانوری که پست الکترونیکی دارد !
می گوید : آها !!
دستمال کاغذی گرد کردم گذاشتم تو بینی م
مامان بزرگم میگه بینیت خون اومده؟
پ نه دیدم از دماغم داره هوا میاد
گفتم حتما پنچر شدم فعلا اینو رد کنم که بادم خالی نشه
***************************
رفتم مغازه میگم cd دارید؟
میگه خام؟
پ ن پ تنوری باشه با قارچ و پنیر
*****************************
میگه شما تو خونه همش سه تا بچه این؟
پ ن پ بابام مارو نمونه زده اگه مقرون به صرفه بودیم
ایشالله خط تولید انبوه رو راه اندازی بکنه
************************
رفتم داروخونه میگم باند دارین؟
می گه باند پانسمان زخم؟
پ نه پ باند فرودگاه فقط بی زحمت سه بانده باشه
آنهایی که تاریخ ادبیات معاصر ایران را خوب میشناسند، هر گاه نام دکتر پرویز ناتل خانلری و نیما یوشیج را در کنار یکدیگر میشنوند پیش از هرچیزی به یاد میآورند دکترخانلری که در آن زمان علاوه بر چهرهای ادبی چهرهای سیاسی نیز بود، از مخالفان سرسخت پیدایش شعر نو و از دشمنان نیما بود و هم او بود که جلسات نیما در دانشگاه تهران را به هم میزد. اما این دو چهرهی شناخته شدهی ادبیات معاصر علاوه بر این رابطهی خصمانه با هم رابطهای فامیلی نیز داشتند(دکتر خانلری پسرخالهی مادر نیما بود)، و البته علاوه بر این رابطهی فامیلی دیر زمانی نیز میان این دو رابطهی استاد و شاگردی نزدیکی نیز برقرار بود.یعنی زمانی که ناتل خانلری نوجوان بود و نیما شاعری شناخته شده و دکتر خانلری از هر فرصتی برای مصاحبت با نیما بهره میبرد. خانلری از مجموعهی دیدارهایی که با نیما داشت خاطراتی را نگاشته و در کتاب قافله سالار سخن منتشر کرده که از آن میان خواندن خاطرهای از ساده لوحیهای پیرمرد خالی از لطف نیست. بشنوید از زبان دکتر پرویز ناتل خانلری: