مقدمه
یکی از مهمترین مباحث داستان نویسی، بحث شخصیت پردازی است. به دو دلیل:
۱_ روح و روان انسان، دنیایی بسیار پیچیده و ناشناخته است. غیر مادی بودن روح، باعث شده که بشر هیچ زمان، با ابزار علوم تجربی نتواند روح را تشریح کند.
۲_ ارزش آدم ها در درجه اول، بستگی به تربیت روح و روان آنها دارد. یعنی بینش ها و گرایش های غیر مادی، پیچیده و متعالی بشر که هرگز در بین حیوانات مشاهده نشده، همان بینش ها و گرایش هایی است که منشا علم، دین، فلسفه، عرفان و اخلاق بوده اند. تمام این مقوله های غیر مادی که ریشه در روح و روان انسان دارند، همیشه شایسته بررسی و دقت نظر هستند.
«اهمیت شخصیت پردازی به حدی است که می توان گفت داستان بدون شخصیت پردازی مناسب، قطعا داستانی ضعیف است.»
تعریف شخصیت
شخصیت را در حوزه روان شناسی، تعریف کرده اند به:
مجموعه ای از صفات انسانی (نه یک صفت):
مردى متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوائیش کم شده است. به نظرش
رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولى نمىدانست این موضوع را چگونه با او در میان
بگذارد. بدین خاطر، نزد دکتر خانوادگىشان رفت و مشکل را با او در میان گذاشت.
دکتر گفت براى این که بتوانى دقیقتر به من بگویى که میزان ناشنوایى همسرت چقدر است
آزمایش سادهاى وجود دارد. این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو:
«ابتدا در فاصله چهار مترى او بایست و با صداى معمولى مطلبى را به او بگو. اگر نشنید همین
کار را در فاصله سه متری تکرار کن. بعد در دو مترى و به همین ترتیب تا بالاخره جواب دهد.»
آن شب، همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق تلویزیون نشسته
بود. مرد به خودش گفت الان فاصله ما حدود
چهار متر است. بگذار امتحان کنم.
سپس با صداى معمولى از همسرش پرسید: عزیزم شام چى داریم؟
همیشه یادت باشه ، اگه گدا دیدی
هیچوقت تو دلت نگو راست میگه یا دروغ…بدم یا ندم…آدم خوبیه یا بدیه
چشماتو ببند و کمکش کن تا وقتی رفتی گدایی پیش خدا
خدام تو دلش این سوالا رو از خودش نپرسه
چشماشو ببنده و بهت بده
.
.
.
عزیزم علاوه براینکه جات خالی نیست
سر اینکه کی جات بیاد دعواست )
.
.
.
رفیق : این همسرته ؟
پسر : نه
رفیق : پس کیه ؟
پسر : زندگیمه !
هیچوقت یادم نمیرود بلوار میرداماد را به سمت خیابان شریعتی رانندگی
میکردم. وقتی به چراغ قرمز ۱۸۰ ثانیهایاش برخورد کردم عصبی شدم. تازه از
محل کارم تعطیل شده بودم و خیلی خسته بودم.
داشتم دیالوگهای معمولم در مورد چراغ قرمزها و ترافیکهای تهران را زمزمه
میکردم که کودکی رو به من کرد و گفت: «آقا فال میگیری» چند قدم آن
طرفتر دخترک گلفروش با شاخههای لاله صدا زد: «آقا گل بخردیگه… خواهش
میکنم». جملهاش تمام نشده بود که با غرور تمام، شیشه پنجره را بالا دادم
تا صدایشان را نشنوم و مزاحم نشوند! وقتی چنین برخوردی را از من دیدند
بیخیال شدند و رفتند سراغ راننده اتومبیل کناریام.
رنگ قرمز و مدل ماشین سبب شده بود تا از سایر ماشینها متمایز گردد.
پس از چند ثانیه دیدم پسرک فالگیر با صدای بلند گفت: «بچهها… بچهها
بیایین علی کریمیه… بازیکن پرسپولیس…» در یک چشم به هم زدن، پنچ شش نفر از
کودکان کار، دور ماشینش را گرفتند. من هم بیاختیار سرم را چرخاندم تا
عکسالعمل علی کریمی را ببینم. او با لبخندی دنبالهدار از همه کودکان فال و
گل و شکلات گرفت تا آنها را خوشحال کند. چراغ سبز شد و بچهها هنوز
بیخیال کریمی نشده بودند. علی کریمی که با بوووووق ماشینهای پشت سرش
مواجه شده بود، اتومبیلش را حرکت داد و بعد از چراغ قرمز، ماشینش را نگه
داشت. من هم از روی کنجکاوی پشت سر جادوگر ایستادم.
این مصاحبه 3 بخش دارد، موسیقی، زندگی شخصی و سینما. 3 حوزهای که برای ستاره ماندن باید در آن درخشید!
از آن گفتوگوها بود. داخل یک فورویل بزرگ مشکی. ما عقب و او روی صندلی جلو. مثل پینگپنگ داخل جعبه کمکهای اولیه. بهرام، سایهبان را پایین زده بود و ماشین را لابهلای خطوط سفید میراند. این سفری بود به غرب غرب، جایی که عکاسها با فلاشها و لنزهای غولآسا انتظار ما را میکشیدند. حرف ما خیلی زود گل انداخت، اولش قرار بود صدای او در آلبوم پر سر و صدایش زمینه مصاحبه باشد، اما خب، مصاحبه که جلو رفت، صدای ضبط را کم کردیم، شاید به این دلیل که کلی حرف بود، درباره همین صدا. صدای غیرمخملی بهرام رادان. صدایی که پول و دردسر را با هم برایش به ارمغان آورد. طبیعی هم بود، شلتاق در زمین دیگران، حتی اگر قاعده را بلد باشی، واکنش برانگیز است. آنقدر که بگویند و بنویسند: این سیدی را نخرید.بازیگر، ستاره سینمای ایران، در روزهای کمفروغ سینما و در شرایطی که یکی، دو فیلم پرسروصدا را در نوبت اکران دارد، در این گفتوگوی 3 ساعته جادهای به همه پرسشها پاسخ داد و آخر سر، خسته و کوفته، ما را ترک کرد. آنچه میخوانید بخش زیادی از گفتوگوست و بقیه در بازبینیها حذف شد. این مصاحبه 3 بخش دارد، موسیقی، زندگی شخصی و سینما. 3 حوزهای که برای ستاره ماندن باید در آن درخشید!
ویلون:
شما فردی بسیار زیرک و باهوش هستید و متوجه نکاتی می شوید که دیگران از
آنها غافلند. به زبان ساده یعنی مو را از ماست می کشید .باید در مسیر زندگی
خود پا پیش بگذارید تا بتوانید موفق شوید و قبل از انجام هر کاری درباره ی
آن بیندیشید تا موقعیت های خوب را شکار کنید. غرور شما قسمتی از شخصیت
شماست پس نه به راحتی آنرا زیر پا بگذارید و نه آنرا سر سختانه برای خود
حفظ کنید.خوشبختی شما در گرو استفاده ی به موقع از لحظه هاست، لحظه و زمان
را از دست ندهید.
از ارتباط با خداوند لذت می برید و این امر نشأت گرفته از اندیشه های عارفانه ی شماست . در ذهن و افکار خود به سیر و سفر می پردازید و این سفر نه به معنای سفر از شهری به شهر دیگر، بلکه از عالمی به عالم دیگر است. شما دوست دارید که در آن عالم لحظاتی را سپری کنید، در آنجا بغض خود را بشکنید و خالصانه با خدای خود حرف بزنید. شاید فکر می کنید خدا شما را فراموش کرده است اما خدا بندگانش را هرگز فراموش نمی کند
می خواستم به دنیا بیایم ، در یک زایشگاه
عمومی . پدربزرگم به مادرم گفت فقط بیمارستان خصوصی ! مادرم گفت : چرا ؟
پدربزرگم گفت :مردم چه می گویند ؟!
می خواستم به مدرسه بروم همان مدرسه ی سرکوچه ی مان ،مادرم گفت : فقط مدرسه
ی غیرانتفاعی ! پدرم گفت چرا ؟ مادرم گفت مردم چه می گویند ؟
.
در این نظریه بیان می شود که افراد برای آشنایی و نهایتاً انتخاب همسر از صافی های پیچیده ای عبور می کنند.