سفری به دور دنیاست
وقتی دستانم تا انتها
رویت را نوازش می کنند
.
.
.
چه شبهایی شده
من در فکر تو ، تو در فکر او
هر دو بیدار از عشق
بهترین ها را نه می توان دید نه می توان شنید
آنها را باید احساس کرد
مانند حس حضورت در قلبم
ساعـــت ها استـــدلال بــرای دل کنــــدن از تـــو بــی فــایده اســت
به عکست زل می زنم
تا شعری جدید
میهمان دفترم شود
.
.
.
دست خودم نیست
به گمانم دست تو است
که می تواند مرا با یک سلام خشک و خالی به آینده امیدوار کند
دنیای زیر آب شبیه دنیای چشم های توست
هر چه بیشتر دست و پا می زنم
بیشتر غرق می شوم
پس چشمانت چه زمان در خواهند یافت که نگاه زاده ی علاقه است ؟
تبسم شیرین عشق گوشه ای از نگاه خداست
تنها به نگاه او می سپارمت
همیشه در بهترین جای قلبم خواهی ماند
آنجا که فقط جاودانه ها می مانند
در بند آن نه ایم که دشنام یا دعاست
یادش بخیر هر که ز ما یاد کند
.
.
.
دلمان کوچک است
ولی آنقدر جا دارد که برای عزیزی که دوستش داریم
نیمکتی بگذاریم برای همیشه
محبت چشمه ایست از جنس نور
هم ارادت هم سلام از راه دور
به چــــه تشبیه کنم نــام تو را
به بــــهار یا به آبی زلال دریــــا
ســـــاده تر می گویم
تــو تمامیـــت احساس منی