آنا نعمتی بیست تیر 1356 در تهران بدنیا آمد.پدر او مهندس و مادرش کارمند است.یک برادر به نام آرین دارد که ۱۳ سال از خودش کوچک تراست.دارای مدرک دیپلم در رشته علوم تجربی است.در دوران مدرسه بسیار شیطان و در عین حال خیلی هم درسخوان بود.سال دوم دبیرستان که بود یکبار بخاطر شیطنت( خوردن لواشک در کلاس) پرونده را گذاشتند زیر بغلش و از مدرسه اخراج کردند. او برای اینکه بتواند دوباره سر کلاس بنشیند در حضور پدرش به اولیای مدرسه چنین تعهد داد: ” اینجانب آناهیتا همتی متعهد می شوم، دیگر در کلاس لواشک نخورم!”.بدترین نمره ای که در دوران مدرسه گرفته را هرگز فراموش نمی کند، نمره یک در فیزیک! البته این نمره بخاطر شیطنت های زیادش بود که خون دبیر فیزیک را بجوش آورده بود.
تولد برادرش را بهترین خاطره زندگی خود می داند.از فوت پدر بزرگش بعنوان بدترین خاطره اش تاکنون یاد میکند.در سال ۱۳۶۹ در کلاسهای بازیگری تئاتر شرکت کرد و در واقع دلش میخواست یک بازیگر خوب و حرفه ای تئاتر شود و در ابتدا علاقه چندانی به بازی در سینما و تلویزیون نداشت.اولین کار جدی او نمایش ” تنبور نواز بود”.
در سال ۱۳۷۴ با بازی در مجموعه تلویزیونی دبیرستان خضراء به کارگردانی اکبر خواجویی برای مخاطبان تلویزیونی به چهره ای شناخته شده مبدل شد.درست مانند نقشهایش بسیار با روحیه و با نشاط است و هیچگاه خندیدن را فراموش نمی کند.او معتقد است تا انسان میتواند بخندد و شاد باشد، چرا افسردگی و چرا بد اخلاقی؟به ایفای نقش های منفی علاقه ای ندارد و می گوید: ” یکبار در سریال ” برگبار” امتحان کردم و دیدم بازتاب خوبی ندارد”.بازی در سینما از سال ۱۳۵۷ و با فیلم” افسانه پوپک طلایی” به کارگردانی خسرو شجاعی آغاز کرد؛ فیلمی که هرگز اکران نشد.در انتخاب نقش، مواردی که برایش حائز اهمیت هستند را کارگردان و فیلمنامه می داند.
اوقاتی که در خانه است بقدری به او خوش میگذرد که دیگر احساس میکند دوست ندارد بازی در هر کاری را بپذیرد.اولین فیلمی که با بازی او در سینما ها اکران شد، ” عشق کافی نیست” به کارگردانی مهدی صباغ زاده بود که در سال ۱۳۷۸ بر روی پرده رفت.یکی دو سالی بود که در سریالهای تلویزیونی همیشه می دیدیم یک دختر دنبال اصل و نسبش میگشت. نکته جالب هم این بود که نقش اول این گونه مجموعه ها دختری بود که همیشه یم دوست خوب هم داشت. آن دوست خوب هم همانطورکه میدانید همیشه کسی نبود جز آناهیتا همتی!.زمانی بود که او را با رزیتا غفاری اشتباه میگرفتند( اینکه چه چیزی باعث این اشتباه میشد، ما هم مانده ایم!) و بعد از آمدن آناهیتا نعمتی، تشابه اسمی با وی به مسئله تازه ای بدل شد.
به سفر کردن علاقه زیادی دارد و کتاب خواندن و تماشای فیلم هم جزء علایقش هستند.غیر از بازیگری، هنر دیگرش نقاشی است.بندرت به مصاحبه با نشریات میپردازد و می گوید: ” به خیلی از خبر نگاران اعتماد ندارم!”.شاید بتوان گفت که بیاد ماندنی ترین نقاشی هایش را در مجموعه تلویزیونی ” کلانتر” به کارگردانی محسن شاه محمدی و ” خانه به دوش” به کارگردانی رضا عطاران ایفا نمود
مصاحبه ی کوتاه با آنا نعمتی
اوایل
فعالیت تان، آناهیتا نعمتی بودید چه شد که اسمتان را به آنا تغییر دادید؟
این امر قبل از انقلاب خیلی باب بود اما بعد از انقلاب کمتر این اتفاق
میافتد.
دلیلش تشابه اسمی با خانم آناهیتا همتی بود که
قبل از من و در سال ۱۳۷۲ وارد این عرصه شده بود، در حالی که من سال ۷۶ وارد
سینما شدم. خب خانم همتی قدیمیتر از من بود. اسمشان هم جا افتاده بود و
شناخته شده بودند. سه – چهار سال اولی که وارد این عرصه شدم، اغلب مصاحبه
هایی که از من چاپ میشد، اطلاعات غلط داشت! در حقیقت اطلاعات خانم همتی جای
من نوشته میشد! از سال تولد بگیرید تا اطلاعات فیلمها و سریالها. و
همینطور عکس! حتی گاهی در تیتراژها هم این اشتباه پیش می آمد. به همین خاطر
احساس کردم که باید یک تفاوتی ایجاد شود. از فیلم «پارک وی» به بعد بود که
تصمیم گرفتم اسمم را به آنا تغییر دهم.
از رابطه ی مادر و دختریتان با رایکا بگویید.
خیلی
خوشحالم که رایکا را دارم و خوشحالم که با سن و سال کم او را به دنیا
آورده ام، چون الان خیلی با هم دوست هستیم. همیشه به خودم می گویم ای کاش
در ۱۷-۱۸ سالگی به دنیا می آوردمش. رایکا انگیزه ی زندگی، کار کردن،
موفقیت، پیشرفت و ساختن من است. بسیار دختر باهوشی است و منتقد کارهای من.
یکی از دلایلی که بعضی از فیلم ها را بازی نکردم رایکا بود.
چطور؟
چند
تا از کارهای من را دید و گفت خجالت نمی کشی اینها را بازی کرده ای؟ این
چه بازی است کردی؟ (می خندد) ولی خیلی جاها آمده و تئاترهایم را دیده و
تشویقم هم کرده. خیلی بیشتر از سن اش می-فهمد.
شغل بازیگری و این که مجبور است تنها بماند اذیتتان نمی کند؟
تنها که نمی ماند. چون با پدر و مادرم زندگی می کنیم، همه ی خانواده با همیم.
اهل ورزش هم هستید؟
بله،
خیلی زیاد. از کودکی همه اش در حیاط و کوچه بودیم و ورزش می کردیم. دوچرخه
سواری و والیبال حتی فوتبال! الان رایکا را هم سعی می کنم همین گونه تربیت
کنم. چند رشته همزمان البته نه به صورت تخصصی که حرفه اش بشود. از کودکی
دوست داشتم ورزش های مختلف را در حد بلد بودن یاد بگیرم. بعد از فیلم «هدف
اصلی» رفتم کیک بوکسینگ کار کردم و…
معمولا سفرها را تنهایی انجام می دهید یا با دوستان؟
هم تنهایی بوده و هم با رایکا. با دوستان کمتر ولی پیش آمده.
هیجان انگیزترین سفری که رفته اید؟
سفرهای
هیجان انگیز زیادی داشته ام اما… والت دیزنی خیلی خوب بود. هیجان انگیز
بود. طوری که از رایکا هم بیشتر هیجان داشتم. (می خندد)
منبع : ویکی پدیا