از آن روزی که اینترنت بنا شد
زن خونه ز مرد خود جدا شد
نه چای آماده و نه استکانی
دریغ از پختن یک لقمه نانی
سر صبحی که پی جو تا سحرگاه
موبایلش روشنه هر گاه و بی گاه
خیالش نی بچه ش داره میمیره
خوراکش خورده یا اینکه نخورده
خیالش نی که مردش خسته و زار
میاد خونه شبانگاهان سر کار
سرش توی موبایلش هی میخنده
پیامک میزنه خالی میبنده
بجای همدمی با مرد خونه
موبایلا روز و شب همدمشونه
الهی این موبایلا را تو بشکن
دل بیچاره ی مردا رو نشکن
قدیما مرد و زن همراه و همدل
حالا همدم شده خط ایرانسل
الهی کابل اینترنت جدا شه
موبایلا از دست زن ها رها شه
از آن روزی که این تانگو بنا شد
زن خونه ز مرد خود جدا شد
شعر از حسود اقا
منبع:4jok.com